۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

شعری از معینی کرمانشاهی


شیدا شده ام چه کنم با دل
رسوا شده ام چه کنم با دل
چه کنم با دل ز جدایی
به کجا رفتی به کجایی
ز جهان دل برکندم تا شوری پیدا کردم
تو پریشان مو کردی چون مجنون صحرا گردم
ز تو نوشین لب باشد هم درمان و هم دردم
دلم از خون چون مینا لرزید و من خاموشم
شب هجران جای می خوناب دل می نوشم
ز خیالت برخیزد بوی گل از آغوشم
تو سیه چشم از چشمم تا دوری من بیمارم
تو سیه گیسو هر شب در خواب و من بیدارم
تو لب میگون داری من اشک گلگون دارم
ز تو دل گر برگیرم از غم دیگر می میرم
به خدا دور از رویت از جان شیرین سیرم

هیچ نظری موجود نیست:

صفحات محبوب من

دنبال کننده ها

باغ بان باشی